-
دوچرخه
یکشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1389 00:00
اینک که ما با هم هم رکاب شده ایم / حال که همدیگر را یافته ایم اینک که حرف هایمان را برای هم باز گو کرده ایم اینک چرا برای هم / در پی هم / و برای سلامت هم دیگر رکاب نمی زنیم این جامعه ی خشک به جز آسفالت های کج و کوله که به ما چیزی نداده است بگذار صدای نفس هایت را بشنوم / از پی من بیا / و بگذار در پی تو نفس های عمیقم را...
-
همین طوری
جمعه 17 اردیبهشتماه سال 1389 22:54
-
هایی
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1389 00:00
سر چشمهء رویش هایی، دریایی ، پایان تماشایی. تو تراویدی : باغ جهان تر شد ، دیگر شد. صبحی سر زد ، مرغی پر زد ، یک شاخه شکست :خاموشی هست. خوابم بر بود ، خوابی دیدم : تابش آبی در خواب ، لرزش برگی در آب. این سو تاریکی مرگ ، آن سو زیبایی برگ . اینها چه ، آنها چیست ؟ انبوه زمان ها چیست؟ این می شکفد ، ترس تماشا دارد . آن می...
-
سفرنامه باران
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 15:39
آخرین برگ سفرنامه باران این است: که زمین چرکین است . محمد رضا کدکنی
-
پاسخ
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 14:56
هیچ می دانی چرا ،چون موج، در گریز از خویشتن،پیوسته می کاهم؟ -زان که بر این پردهی تاریک، این خا موشی نزدیک، آنچه می خواهم نمی بینم، و آنچه می بینم نمی خواهم. محمد رضا کدکنی
-
عشق عمومی
یکشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1389 02:05
اشک رازی ست لبخند رازی ست عشق رازی ست اشک آن شب لبخند عشقم بود. قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که بینی یا چیزی چنان که بدانی... من درد مشترکم مرا فریاد کن. درخت با جنگل سخن می گوید علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخن می گویم نامت را به من بگو دستت را به من بده حرفت را به...
-
باغ برهنه
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 01:07
زاغ سیاه و خسته،به مقراض بال هایش، پیراهن حریر شفق را برید و رفت من در حضور باغ برهنه در لحظه ی عبور شبانگاه پلک جوانه ها را آهسته می گشایم و می گویم آیا، اینان رویای زندگی را در آفتاب و باران بر آستان فردا - احساس می کنند؟ در دو دست باغ برهنه چکاوکی، بر شاخه می سراید: این چند برگ پیر، وقتی گسست از شاخ، آن دم جوانه...
-
هفت سین اهورایی
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 21:10
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA عشق از من و نگاه تو تشکیل می شود گاهی تمام من به تو تبدیل میشود. وقتی به داستان نگاه تو میرسم یک باره شعر وارد تمثیل می شود ای عابر بزرگ که با گام های تو از انتظار پنجره تجلیل می شود. تا کی سکوت و خلوت این کوچه های سرد بر چشم های پنجره تحمیل می شود . آیا دوباره مثل همان سال...
-
به تو سلام می کنم ...
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 00:00
من به دنبال سحری سر گردان می گردم . تو سخن می گویی من نمی شنوم تو سکوت می کنی من فریاد می زنم با منی با خود نیستم و بی تو خود را در نمی یابم دیگر هیچ چیز نمی خواهد ، نمی تواند تسکینم بدهد. درین شبهای سحر سوخته اشعار شاملو تسکین دل گیریست.
-
فریاد من
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1389 00:00
گرگ هار مهدی اخوان ثالث کتاب زمستان گرگ هاری شده ام هرزه پوی و دله دو شب درین دشت زمستان زده ی بی همه چیز می دوم ، برده ز هر باد گرو چشمهایم چو دو کانون شرار صف تاریکی شب را شکند همه بی رحمی و فرمان فرار گرگ هاری شده ام ، خون مرا ظلمت زهر کرده چون شعله ی چشم تو سیاه تو چه آسوده و بی باک خرامی به برم آه ، می ترسم ، آه...
-
سبز
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1389 11:09
"سبز" با تو دیشب تا کجا رفتم تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم من نمی گویم ملایک بال در بالم شنا کردند من نمی گویم که باران طلا آمد لیک ای عطر سبز سایه پرورده ای پری که باد می بردت از چمنزار حریر پر گل پرده تا حریم سایه های سبز تا بهار سبزه های عطر تا دیاری که غریبیهاش می آمد به چشم آشنا ، رفتم پا به پای تو که می...
-
سال نو مبارک
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 09:20
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت بادت اندر شهریای برقرار و بردوام سال خرم . فال نیکو . مال واخر . حال خوش اصل ثابت . نسل باقی . تخت عالی . بخت رام (حافظ)
-
تعطیلات
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1389 14:11
تعطیلات را می گذرانیم بدون آنکه فکر کنیم سالی که گذشت ، چگونه گذشت و سالی که می آید چگونه...
-
ترقه بازی
یکشنبه 23 اسفندماه سال 1388 00:00
از باستان گفتن و جشن های باستانی دیگر گوش را خسته می کند ، (تتق تق تق تِ تَ تَ تَق)صدای خنده ی بچه ها و صدای دادو بیداد پیر زنی، محوطه ی از بازار مأمورانی چند نفر را به زور می کشند : به خدا مال ما نبود، ما فقط فش فشه بی خطر می فروختیم. اسفند و اسفند دونه اسفند سی و سه دونه چشم حسود بترکونه در روستاهای مازندران برای...
-
عید در مازندران
شنبه 22 اسفندماه سال 1388 14:37
نوروز خوانی نوروز خوانان معمولا" پانزده روز قبل از فرا رسیدن عید نوروز به داخل روستاها میآیند و با خواندن اشعار در مدح امامان ترانههای محلی، طلیعه سال نو را به آنان مژده میدهند. نوروز خوانان چند نفر هستند که یک نفر اشعار را میخواند، یک نفر ساز میزند، نفر دیگر که به آن کوله کش (بارکش) میگویند به در خانههای...
-
هفت سین سرور
پنجشنبه 20 اسفندماه سال 1388 17:10
باز هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو...
-
من انزوا را دوست ندارم
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 00:00
عاشق چه در وصال و چه در فراق انزوا طلب است. واز دیگران دوری می جوید و حضور آن ها را مزاحم و ملال آور می یابد. در آرزوی آن است که همیشه خلوت خود را با معشوق از وجود اغیار خالی سازد. یعنی در وصال همیشه خلوت با او را می طلبد و در فراق خلوت با یاد او را. اشک هایم آبی اند از بس به آسمان نگریسته و گریسته ام اشک هایم زردند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 21:58
فکر می کنم شعر دریچه ها بهترین دلیل برای غیبت چند روزه من باشه
-
آخر شاهنامه
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 14:24
این شکسته چنگ بی قانون رام چنگ چنگی شوریه رنگ پیر گاه گویی خواب می بیند خویش را در بارگاه پر فروغ مهر طرفه چشم نداز شاد و شاهد زرتشت یا پریزادی چمان سرمست در چمنزاران پک و روشن مهتاب می بیند روشنیهای دروغینی کاروان شعله های مرده در مرداب بر جبین قدسی محراب می بیند یاد ایام شکوه و فخر و عصمت را می سراید شاد قصه ی غمگین...
-
درچه ها
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 14:54
ما چون دو دریچه، رو به روی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینهی بهشت، اما ... آه بیش از شب و روز تیره و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچهها بسته ست نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد نفرین به سفر، که هر چه کرد او کرد من عاشق این شعرم
-
مانگ
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 09:12
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آذرماه سال 1388 18:29
بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد و این یعنی بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می زند. یلدا مبارک
-
داستان کوتاه
یکشنبه 29 آذرماه سال 1388 14:51
اوضاع مردم نابسامان کمی برف از دیشب شروع به باریدن گرفته بود، چند سالی هست که کمتر برف می باره. محسن داخل مغازه کتاب فروشی دنبال جزوه ای می گشت که از اول ترم اصلا" سر کلاسش نرفته بود، باز مثل همیشه چشمش افتاد به کتابی و یادش رفت چرا آمده بود کتاب فروشی،نوروزگان کتابی بود که به جای جزوه دانشگاهی خرید.داخل پیاده رو...
-
مترسک
جمعه 20 آذرماه سال 1388 01:30
به اجبار مدیریت وبلاگ برای ارسال مطلب سری به مجلات زدم متوجه شعر کوتاه پوریا گل محمدی شدم که قرار است به زودی منتشر شود (۱) خدایا ،باران را بباران و کلاغ هایت را بفرست با دشمن بودن (۲) بهتر از تنهایی ست دوستت دارم مترسک حتا (۳) با قلبی از پوشال نمی توانم برایت بخندم مترسک می روی نمی توانم دنبالت بیایم نمی توانم برایت...
-
مانگ
سهشنبه 17 آذرماه سال 1388 10:37
در قسمتی ازمطلب زرتشت اهل ری بود می خوانید : در پایان هنگام (دوره) «جمشیدی» که چند هزار سال به طول انجامیده چشمان نیاکان ما به آسمان بوده، چرا که تمام خوبی ها و بدی ها را از آسمان می دیدند. چون: برف، باران، تگرگ، تندر و روشنایی خورشید جان بخش و ماه شب پیما، ستارگان، سیل، یخبندان و ... مردم در آن زمان آسمان را ستایش می...
-
من بی تو شرح بی پایانم
شنبه 14 آذرماه سال 1388 16:36
برای که بگویم شرح اشک هایم را وگفته های پر از سوز و نگاهم وچشمان نمناک دیدگانم را من شرح دیدگان گریانم من نگاه پر سوز وناله پریانم من کوه استوارم و تو دشتی در کنار دامانم من دریایم وتو رودی در پهلوانم من سروم وتو بوته ای نزد زانوانم من تشنه ام وتو سیرابی نزد نگاهانم من بی تو شرح بی پایانم می تونم شرط ببندم که این شعر...
-
عید غدیر مبارک
شنبه 14 آذرماه سال 1388 13:12
عید غدیر رو به همه ی سیدهای مثل خودم تبریک میگم حالا شما هم که سید نیستید عیدتون مبارک
-
تسلی خاطر
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1388 01:33
دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد ساخته بر ریگ،ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم گفت ای مفتون شیدا،چیست این؟ می نویسی نامه؟سوی کیست این؟ هر چه خواهی در سوادش رنج برد تیغ صرصر خواهدش حالی سترد کی به لوح ریگ باقی ماندش؟ تا کسی دیگر پس از تو خواندش گفت شرح حسن لیلی می دهم خاطر خود را تسلی می دهم...
-
آفتاب سوختگی
دوشنبه 18 آبانماه سال 1388 17:40
علایم شایع قرمزی ، تورم ، درد و گاهی تاول زدن پوست تب (گهگاه ) تهوع و استفراغ (در سوختگیهای شدید ) دلیریوم (در سوختگیهای شدید و وسیع ) تیره شدن یا ور آمدن پوست پس از بهبودی ، بسته به شدت سوختگی عوامل تشدید کننده عوامل ژنتیک بویژه پوست روشن ، چشمان آبی و موی قرمز یا بور مواجهه با...
-
ما با استعدادیم ولی نمی دانیم
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1388 19:12
(روزی سرخپوستی تنها در جنگل گردش می کرد . او یک تخم عقاب را روی زمین دید به خیال این که یک تخم مرغ معمولی است ، آن را در لانه یک مرغ گذاشت.جوجه عقاب نیز همانند دیگر جوجه های مرغ از تخم بیرون آمد و مانند آنها شروع به راه رفتن و دانه چیدن کرد. یک روز زیبای بهاری،عقاب کوچولو که اندکی بزرگتر شده بود،متوجه پرنده ی زیبا و...