مانگ

به معنی ماه

مانگ

به معنی ماه

ماه کامل

روی صندلی میخ شده ام  

نگاهم به آجر های سفالی پشت پنجره خشک شده است 

پاهایم روی میز برای خود نبض میزند 

قلم خشک از فشار دستانم خم شده  

ثانیه ها را از دست می دهم 

دقیقه ها 

ساعت ها 

روز ها  

هفته ها 

 

به ماه نرسیده تکه های تیز قلم شکسته مرا به خود می آورد 

راه باریکه ی بین پنجره و دیوار ماه را کامل نشان میدهد 

و همه چیز ارزش پیدا می کند 

آدم ها  

آجر های سفالی  

نبض جسم 

قلم شکسته 

زمان 

زندگی  

آینده 

همه چیز ارزش پیدا می کند 

جز تاسف زمان از دست رفته.


نظرات 10 + ارسال نظر
پدر بزدگ شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ب.ظ

سلام.
راستش چیزی نفهمیدم!
نمی دونم باید بگم چی!!
شاید به گفتیه خیلی ها من تعلق به این زمان ندارم ،شاید به خاطره اینکه با این سبک نوشتن غریبم.نمی دونم..........
ولی مارال خانم درسته که تاسف خوردن ارزشی نداره ولی زندگی منو
فوران این تاسف ها گرفته.....
نه می خوام نصیحت کنم نه می خوام شعار بدم ولی نذار زندگیت رو تاسف گذشته پر کنه اگه از درست بودن کاری مطمئنی لحظه ای درنگ نکن،برو جلو.... محکم.... محکم....


راستش ناراحت شدم که جشنواره برگزار نشد،امیدوارم درخششتون رو در جاهای دیگه ای ببینم،و مطمئنم که می بینم(البته امکان شنیدن موفقیتتون بیشتره)

سلام!
چه عجب
این چیزی که گفتید شعار نیست!یه نصیحت با ارزشه که اجراش خیلی سخته!من همه جا با این جمله برخورد می کنم!
اما راست میگید باید برم جلو محکم!

منم خیلی ناراحت شدم!
و مرسی!

مهدی شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ب.ظ

تاسف هم می تونه ارزش داشته باشه وقتی با این دید نگاه کنی که دیگه زمان از دست رفته نداشته باشی .

یکی می گفت که خر با تمام خریتش پاش یه بار تو چاله میره .
بلا نسبت همه ما آدما ...

اما همین طور زمان می گذره!

شقایق جمعه 31 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ب.ظ

چه عجب مارال جون!
دستت خورده مطلب آپ کردی؟!!
خوبه..
اما غصه نخور! آدما همشون همینن .اینکه زمان زود گذشت و بی هدف بهونه ی خوبیه واسه همه فرصتایی که از دس دادیم.ولی تو فرصت زیاد داری هممون داریم.پس دس ورندار ازش استفاده کن و بنویس.بذا همه بدونن چقد میتونی همه چیو با قلمت عوض کنی.یادتم باشه زمان کارش گذشتنه!

خوب دوستان شاکی شده بودید ما هم گفتیم مطلب آپ کنیم!

همیشه حرفات مایه ی دل گرمیه عزیزم !
مرسی عزیز!

ادی جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ق.ظ http://eddycool.blogfa.com

سلاااااااااااااام مارال جون
من شرمنده ام
باور کن یه مدت اصلا حال و حوصله ی نت و وبلاگ رو مداشتم
حتی تصمیم گرفته بودم که در وبلاگمو تختش کنم ولی...
آپ قشنگی بود
مررررررررررررررررررررررررررررررررررررررسی
موفق باشی

مرسی عزیز

شقایق پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ب.ظ

گوشیت چرا خاموشه؟ریحانه کارت داره...
مطلبم آپ کن....

من که بت گفتم گوشیم خاموشه!
اتفاقا به فکر ریحانه وتو بودم دلم خیلی واستون تنگ شده شماره خونه رو به یاهوت میفرستم بده ریحانه خودتم بزنگ!

شقایق یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ق.ظ

"دوش دیدم که ملایک همه آواز زدند
مشتی از شوق در خانه به اعزاز زدند
همه را مژده بدادند به ناز
روز میلاد تو را داد زدند"

از خودم گفتم مارال جوووووووووونم.دوست میدااااااااارم.تولدت مبارک.

مرسی عزیز دلم میبوسمت

شقایق یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:03 ب.ظ

سلااام مارال!
تونستم آن شم ولی یاهوم بالا نمیاد
وب شما رو باز میکنه ها!!عجیبه!
ولی یاهوم....!

الهی فداتشم گلم باز میکنه نگران نباش
عزیز در مورد روشن کردن گوشیم گفتی باید بگم که حالا حالا ها روشنش نمیکنم!
تا خدا چی میخواد
خوب بزنگ خونه عزیز

شقایق سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:30 ب.ظ

بله خب اینم هس!چرا به فکر خودم نرسید!!!
استااااااااااااااد مگه من میتونم به خونتون بتکم اس بدم.روشن کن دیگه.منو هانیه و فافا میکی رو نیگه میداریم تو روشن کن
نگرانم نباش دم دسته جناب.میشه کنترلش کرد.هیه!

آخ جون ترفیع گرفتم شدم استاد بله !بله !جانم عزیزم!
یادم نبود دوستان گرامی من خسیس تشریف دارن فقط تک و اس فارسی میدن دهن منو باز نکنا خوب شارژ میخری واسه بقیه زنگ میزنی اونم راه دور!
فکر کنم شما هم خونه تلفن داشته باشید!
دیوانه!
نمیخواد! نگران اون نباشید ولش کنیدم همینطور دم دم من راه میاد!
آها واسه این که گوشیم خاموشه گرفتینش!!!!اوووووووووووووووووو
با محمد رضا اومدم!
میدونی محمدرضا داره چی میگه؟؟؟؟میگه چرا زحمت میکشید اون خودش خودشو نگه میداره!
راستی دانشگاه چیکا کردی جیگر؟

شقایق پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 ب.ظ


شادی مارال!انتظار داشتی قبول شم؟!
اولین انتخابم دندونپزشکی تهران بود بقیشم بالا زدم.ولی میگن درصدام بد نبوده.
ماهرو بهداشت محیط قبول شده داره بال بال میزنه شاسکول.مردم هوشبری دامپزشکیم قبول شدن خوشحالم.نمدونم ملاکشون چیه؟!
من جاشون بودم بیشتر دپ میشدم.توچه کردی؟
راسی مادرتم قبول شد

من با اجازه شما پرستاری ساری و زمین شناسی قبول شدم!
وای مادرم چی قبول شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شقایق سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:08 ق.ظ

صنایع قبول شده.
خوبه.آورین یه چی میشی
ترازت واس پرستاری چطو بود؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد