ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
عاشق چه در وصال و چه در فراق انزوا طلب است. واز دیگران دوری می جوید و حضور آن ها را مزاحم و ملال آور می یابد. در آرزوی آن است که همیشه خلوت خود را با معشوق از وجود اغیار خالی سازد. یعنی در وصال همیشه خلوت با او را می طلبد و در فراق خلوت با یاد او را.
اشک هایم آبی اند
از بس به آسمان نگریسته و
گریسته ام
اشک هایم زردند
از بس خواب سنبله های زرین را دیده و
گریسته ام
بگذار مردم به تفرج بروند
عاشقان به جنگل ها
و دانشمندان به آزمایشگاه ها
اما من
به دنبال یک تسبیح
و یک صندلی کهنه خواهم گشت
که چونان پیش تر ها
دربان دروازه اندوه خود باشم
پی نوشت: ۱) همه می گویند نمی شود! پس بهتربجای مشورت با همگان دربان دروازه....
۲)راستی تبریک به مانگ و تبریک به خودم برای همکاری مجدد در کنار هم
۳)تشکر از خانم مریم فدایی بابت شعر زیبایشان.
خوش اومدید
خوش به حال خانوم وفایی که اشکشون انقدر خوش رنگ و زیباست اگه این طوری باشه اشک ما سیاهه البته اگه گریه کنیم
دربان دروازه اندوه خود بودن یعنی این که هیچ کس رو در اندوه خودمون شریک نکنیم ؟
فکر خوبیه اگه از پسش بر بیایم
تبریک بهخاطر همه زیبائیهای نهفته دروبلاگ قشنگتان