-
تولد مانگ
دوشنبه 20 آبانماه سال 1398 23:30
به وقت دستپاچگی؛ بهنگام ناهنگامی زمان ، خفت امروز شوق فردا ، با دست خالی ریشه اى یافته ام در عمق دلهره ، مانگ .بامداد:شک نیم روز:شک و عصر زعفرانی: شک شامگاه: دلِ ماهْ شکسته ام؛ سر بر شانه ى خواب مى گذارم.صبح قدم ها را بر دوش مى کشمو در از پاشنه ى دنیا مى کنم.
-
هنگامى
دوشنبه 21 مردادماه سال 1398 12:32
تاریکى، پیچک وار ، به چپرها پیچید، به حناها ، افراها . و هنوز ، ما در کشت ، در کف داس. ما ماندیم ، تا رشته شب از گرد چپرها وا شد ، فردا شد. روز آمد و رفت . تاریکى ، پیچک وار ، به چپرها پیچید ، به حناها ، افراها. و هنوز ، یک خوشه کشت ، در خور چیدن نه ، یاد رسیدن نه. و هزاران روز ، و هزاران بار تاریکى ، پیچک وار ، به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آبانماه سال 1397 21:06
چقدر ناز است آهوى کوچک و هراسانى که براى دفاع از خویش فقط دویدن را چاره مى داند تا رسیدن به دشت امن و بازى در بین درختان را از سر گرفتن
-
هرچه هستم از توست
جمعه 17 دیماه سال 1395 20:58
می توانم نامت را در دهانم و تو را در درونم پنهان کنم... گل با بوی خود چه می کند؟ گندمزار با خوشه اش؟ طاووس با دمش؟ چراغ با روغنش؟ با تو سر به کجا بگذارم؟ کجا پنهانت کنم؟ وقتی مردم، تو را در حرکات دستهایم، موسیقی صدایم وتوازن گام هایم می بینند... نزار_قبانی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبانماه سال 1395 14:32
قنارى گفت:_ کُره ى ما / کُره ى قفس ها با میله هاى زرین و چینه دانِ چینى . ماهىِ سُرخِ سفره ى هفت سین اش به محیطى تعبیر کرد / که هر بهار / متبلور مى شود. کرکس گفت:_سیاره ى من / سیاره ى بى هم تایى که در آن / مرگ / مائده مى آفریند. کوسه گفت:_زمین / سفره ى برکت خیزِ اقیانوس ها. انسان سخنى نگفت / تنها او بود که جامه به تن...
-
نامه اى به تو
پنجشنبه 29 مهرماه سال 1395 11:29
نوشتن چه می کند با ما سالهاست ما براى هم نوشته ایم سالهاست ما در کلمات بهم نگاه کرده ایم دفترها ، عاشقانه می رقصند وقتى من و تو به سراغشان می رویم میخوام نا مه اى دیگر بنویسم امروز ، رقص اگر امان دهد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 مهرماه سال 1394 23:17
دیگر رویایى ندارم دیگر سیگار نمیکشم دیگر حتى داستانى هم ندارم
-
قاصدک
یکشنبه 3 خردادماه سال 1394 11:38
قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟ از کجا وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی، اما، اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کرند دست بردار ازین در وطن خویش غریب قاصد تجربه های همه تلخ با دلم می گوید...
-
دستور چیست؟
چهارشنبه 27 شهریورماه سال 1392 00:42
-
لحظه هایتان آرام
سهشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1392 10:54
بنویسید به دیوار سکوت ، عشق سرمایـــه هر انسان است بنشانید به لب حرف قشنگ ، حرف بد وسویه شیطان است و بدانید که فردا دیر است ، و اگر غصه بیاید امروز تا همیشه دلتان درگیر است پس بسازید رهی را که کنون تا ابد سوی صداقت برود و بکارید به هر خانه گلی که فقط بوی محبت بدهد لحظه هایتان آرام
-
آغاز زمستان
جمعه 1 دیماه سال 1391 22:39
نه زسمتونا اون زمستونای قبله . نه سرما اون سرمای سوزان. اما دستا همچنان تو جیب و اکراه ها از قبل بیشتر... سلامم را تو پاسخ گوی...
-
لحظه دیدار
پنجشنبه 20 مهرماه سال 1391 12:51
لحظه دیدار نزدیک است. باز من دیوانه ام،مستم. باز میلرزد، دلم، دستم. بازگویی در جهان دیگری هستم. های!نخراشی بغفلت گونه ام را تیغ! های،نپریشی صفای زلفکم را،دست! آبرویم رانریزی دل! ای نخورده مست لحظه دیدار نزدیک است. (مهدی اخوان ثالث)
-
و یک نفس عمیق
جمعه 23 تیرماه سال 1391 19:33
و به خانه باز میگردیم! یک لبخند! شادی زندگی را باز میابیم! و یک سلام! من اومدم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 آبانماه سال 1390 17:38
به چشمانم نگاه کن تصویرش را قاب کن آن را جایی بیاویز که آفتاب و مهتاب به آن نتابد که در امان بماند از باد و بارش مبادا به زلزله ای قابش بشکند مبادا به رعدی رنگش بپرد وسواسم را سرزنش نکن... مگر نمی بینی عکست را در چشمانم...؟
-
ماه میخواهم
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 09:56
دگرگونست هوا اینجا یه گرگی میش میجوید یه خاکی آب میخواهد یه ماه ی دیده میجوید یه خانه سقف میخواهد دگرگونست هوا اینجا گهی باران گهی خورشید من اینجا ماه میخواهم من اینجا اشک میریزم دگرگونست هوا اینجا!
-
سرپناه تو
شنبه 14 آبانماه سال 1390 15:40
زیباست در این هنگام ؛غروبش سرد٬امّا گرمِ زندگی؛شاد پر امید و با هدف آید به باران... شب شده آرام هیاهوی صدای باد و بارش؛رنج می آید دوباره ناامید زندگی؛امّا... خانه را آرام گرفته سخت٬سقفِ رنجورش تو آرامی٬بخواب...!
-
بیا با هم بگرییم
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 17:15
چنین غمگین و هایاهای کدامین سوگ میگریاندت ای ابر شبگیران اسفندی؟ اگر دوریم اگر نزدیک بیا باهم بگرییم ای چو من تاریک اخوان ثالث
-
لبخند
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 17:36
لبخند٬انتظار شیرینیست لبخند کشیده ام... به آینه بنگر٬ زیبا نیست؟
-
و مانگ دوساله شد
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 17:58
با تمام دل تنگی هایی که گاه و بی گاه بر سرش ریختیم ٬ با تمام تصمیم هایی که برایش گرفتیم ٬ گاهی درصدد نابودی این خانه برآمدیم و گاهی درصدد بنای بهتر آن ٬ مثل بزرگانی اعقایدمان را بدون توجه به روال زندگیش به او تحمیل کردیم٬ و حالا مثل کودکی فقط اعقاید و احساسات ما را بازتاب می کند(کودکان دروغ نمی گویند و از غرور...
-
دو ساله
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 12:04
سال دوم هر چند کم کارتر اما نذاشتیم رشته های پوسیده شده ارتباطی ما (که به وسیله ی احساسات مغشوش طبیعی روزگار به وجود آمده بود ) از هم بگسلد. و گاهی نخ نماهای پاره شده را بهم گره زدیم تا کمی اطمینان خاطر برای گفتن بعضی درد دلها باقی بماند. سال دوم شاید بیشتر انرژی خود را صرف رسیدگی به همین رشته های ارتباطی پوسیده کردیم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 17:30
دلم گرفته...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 مردادماه سال 1390 19:05
می خواهم آب شوم در گستره ی افق آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود می خواهم با هر آنچه که مرا در بر گرفته یکی شوم حس می کنم و می دانم دست می سایم و می ترسم باور می کنم و امیدوارم که هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد می خواهم آب شوم در گستره ی افق آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود
-
ماه کامل
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 11:01
روی صندلی میخ شده ام نگاهم به آجر های سفالی پشت پنجره خشک شده است پاهایم روی میز برای خود نبض میزند قلم خشک از فشار دستانم خم شده ثانیه ها را از دست می دهم دقیقه ها ساعت ها روز ها هفته ها به ماه نرسیده تکه های تیز قلم شکسته مرا به خود می آورد راه باریکه ی بین پنجره و دیوار ماه را کامل نشان میدهد و همه چیز ارزش پیدا می...
-
کلام از نگاه تو
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 11:20
مرا تو بی سببی نیستی. به راستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟ ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب از دریچه تاریک؟ کلام از نگاه تو شکل می بندد. خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی! *** پس پشت مردمکانت فریاد کدم زندانی است که آزادی را به لبان بر آماسیده گل سرخی پرتاب می کند؟ ورنه این ستاره بازی حاشا چیزی بدهکار آفتاب نیست....
-
فغان بی پاسخ
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 15:08
کاش میدانستم چگونه شروع کنم...! کاش می دانستم چگونه به پایان برسانم! خسته ام از بیهودگی ها...! خسته ام از افکار ناامید کننده. چرا امید توانا نیست؟ چرا هر کجا که میدوم همه مرده اند؟ انگار پاسخی به من نمی دهند، انگار تنها هستم! آیا به راستی همه مرده اند؟ با من سخن بگویید، تا خوابم نبرد، من هنوز امید دارم! چرا امید خود...
-
اندوه پرست
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 19:31
کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد آفتاب دیدگانم سرد میشد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه ... چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم شاعری در چشم من می...
-
شکسته دل
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 16:53
ناله ی بشکسته و گرفته هجوم ناباوری ها و تمام مرگ آرزوها ایکاش مرهمی نوشداروی بعد مردن ! تو را پیدا کردم... شیشه تو در دستان مرگست افسانه نیستی . مرهمی هستی برای زیبا مردن. ناله ی بشکسته و گرفته را کسی گوش فرا نمی دهد . نفسی تازه کن
-
تاب تاب عباسی
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 09:28
تاب خوردن زیبا ترین تفریح کودکی٬زیبا ترین تفریحی که هنوز با دیدنش نمی تونم جلوی خودمو بگیرمو میدوم طرفش. با شوق...!باشوقی وصف ناپذیر...! وقتی سوارش میشی میبردت تا اوج تا رهایی...! آزادت میکنه از هر فکری هرچی بیشتر اوج میگیری بیشتر طعم رهایی٬طعم پرواز آزاد پرنده رو میچشی اونوقته که از خودت خجالت میکشی که چرا برای لذت...
-
هیچ
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 12:20
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال از او مثالی دانیم خورشید چراغ دان و عالم فانوس ما چون صوریم کاندر او گردانیم... ترانه های خیام
-
به یاد او
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 18:42
یکی از دوستانش میگفت: فروغ تجسم آزادی بود ،در محبس ، اگر بتوانید حداکثر آزادی و حداکثر حبس را مجسم کنید ، فروغ همین بود و تلاطم هایش نیز از این بود... دریغ و درد چه سود اما دریغ و درد در این تاریکنای کور بی روزن در این شبهای شوم اختر که قحطستان جاوید است همه دارایی ما ، دولت ما ، نور ما ، چشم و چراغ ما برفت از دست...