هیچ می دانی چرا ،چون موج،
در گریز از خویشتن،پیوسته می کاهم؟
-زان که بر این پردهی تاریک،
این خا موشی نزدیک،
آنچه می خواهم نمی بینم،
و آنچه می بینم نمی خواهم.
محمد رضا کدکنی
زاغ سیاه و خسته،به مقراض بال هایش،
پیراهن حریر شفق را برید و رفت
من در حضور باغ برهنه
در لحظه ی عبور شبانگاه
پلک جوانه ها را
آهسته می گشایم و می گویم
آیا،
اینان
رویای زندگی را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا-احساس می کنند؟
در دو دست باغ برهنه چکاوکی،
بر شاخه می سراید:
این چند برگ پیر،
وقتی گسست از شاخ،
آن دم جوانه های جوان
باز میشود
"بیداری بهار آغاز می شود"
محمد رضا کدکنی
عشق از من و نگاه تو تشکیل می شود
گاهی تمام من به تو تبدیل میشود.
وقتی به داستان نگاه تو میرسم
یک باره شعر وارد تمثیل می شود
ای عابر بزرگ که با گام های تو
از انتظار پنجره تجلیل می شود.
تا کی سکوت و خلوت این کوچه های سرد
بر چشم های پنجره تحمیل می شود.
آیا دوباره مثل همان سال های پیش
امسال هم بدون تو تحویل میشود؟
بی شک شبی به پاس غزل های چشم تو
بازار وزن و قافیه تعطیل می شود
آن روز هفت سین اهورایی بهار
موعود!باسلام تو تکمیل می شود.
"سبز"
با تو دیشب تا کجا رفتم
تا خدا وانسوی صحرای خدا رفتم
من نمی گویم ملایک بال در بالم شنا کردند
من نمی گویم که باران طلا آمد
لیک ای عطر سبز سایه پرورده
ای پری که باد می بردت
از چمنزار حریر پر گل پرده
تا حریم سایه های سبز
تا بهار سبزه های عطر
تا دیاری که غریبیهاش می آمد به چشم آشنا ، رفتم
پا به پای تو که می بردی مرا با خویش
همچنان کز خویش و بی خویشی
در رکاب تو که می رفتی
هم عنان با نور
در مجلل هودج سر و سرود و هوش و حیرانی
سوی اقصامرزهای دور
تو قصیل اسب بی آرام من ، تو چتر طاووس نر مستم
تو گرامیتر تعلق ، زمردین زنجیر زهر مهربان من
پا به پای تو
تا تجرد تا رها رفتم
غرفه های خاطرم پر چشمک نور و نوازشها
موجساران زیر پایم رامتر پل بود
شکرها بود و شکایتها
رازها بود و تأمل بود
با همه سنگینی بودن
و سبکبالی بخشودن
تا ترازویی که یک سال بود در آفاق عدل او
عزت و عزل و عزا رفتم
چند و چونها در دلم مردند
که به سوی بی چرا رفتم
شکر پر اشکم نثارت باد
خانه ات آباد ای ویرانی سبز عزیز من
ای زبرجد گون نگین ، خاتمت بازیچه ی هر باد
تا کجا بردی مرا دیشب
با تو دیشب تا کجا رفتم
مهدی اخوان ثالث
با تو دیشب تا کجا رفتم
ای پری که باد می بردت
از چمنزار حریر پر گل پردهتا دیاری که غریبیهاش می آمد به چشم آشنا ، رفتم
پا به پای تو که می بردی مرا با خویش
به نظر من این ابیات زیبا ترین بیت هایی هست که توی شعر اومده خیلی مفهومش زیباست
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت
بادت اندر شهریای برقرار و بردوام
سال خرم . فال نیکو . مال واخر . حال خوش
اصل ثابت . نسل باقی . تخت عالی . بخت رام
(حافظ)
تعطیلات را می گذرانیم
بدون آنکه فکر کنیم سالی که گذشت ، چگونه گذشت و سالی که می آید چگونه...
نوروز خوانی
نوروز خوانان معمولا" پانزده روز قبل از فرا رسیدن عید نوروز به داخل روستاها میآیند و با خواندن اشعار در مدح امامان ترانههای محلی، طلیعه سال نو را به آنان مژده میدهند. نوروز خوانان چند نفر هستند که یک نفر اشعار را میخواند، یک نفر ساز میزند، نفر دیگر که به آن کوله کش (بارکش) میگویند به در خانههای مردم میرود و میخواند:
باد بِهارون بِیَمو / نِئروز سِلطون بِیَمو
مژده هادین دوستان رِ / گل بیَمو گلستون رِ
بهار آمد بهار آمد خِش آمد / علی با ذولفقار آمد، خوش آمد
صاحب خانه نیز با دادن پول، شیرینی، گردو، تخم مرغ و نخود، و کشمش از آنان پذیرایی میکند .
چهارشنبه سوری
از مراسم به جامانده در سرزمین های آریایی (ایران و مازندران)، چهارشنبه سوری است که در پایان چهارشنبه هر سال برگزار میشود. صبح روز چهارشنبه آش هفت ترشی، درست میکنند. آشی که هفت نوع ترشی مانند آب نارنج، آب لیمو، آب انار، سرکه، گوجه سبز، و آب ازگیل در آن میریزند و بعد از آماده شدن بین همسایهها پخش میکنند غروب روز میخوانند با آرزوی شادی و خوشی برای خود و خانواده خود از روی آتش میپرند. آنها میخوانند : چهارشنبه سوری کمی پارسال دسوری کمی، امسال دسوری کمی
عید نوروز
هنگام تحویل سال افراد خانواده دور سفره هفت سین که با ظرافت و سلیقه خانم خانه چیده شده مینشینند و در حالیکه پدر خانواده دعای تحویل میخواند منتظر سال نو میشوند. در گذشته که امکانات ارتباطی مانند رادیو و تلویزیون نبود با تیراندازی یا گفتن اذان سال جدید را به همه اعلام میداشتند. بعد از این که سال نو شد کسی که به عنوان مادرمه انتخاب شده با مجمعی که در ان قرآن، آیینه، اب، سبزه و شاخههای سبز جوان قرار دارد وارد خانه میشود چهارگوشه اتاقها را آب میپاشد قرآن را کنار سفره هفت سین میگذارد و شاخههای سبز (درخت آلوچه) را به این نیت که سال سرسبز و خوش و خرمی برای خانواده باشد، جلوی در اتاق آویزان یا روی طاقچه اتاق میگذارد. دراین روز مادر خانه، غذای عید، سبزی پلو با مرغ یا گوشت درست میکند. علاوه بر آن غذایی به عنوان خیرات برای اموات میپزند و بین مردم پخش میکنند. در غروب شب اول سال به این اعتقاد که چراغ خانه آنها همیشه روشن و نورانی باشد، به سر در خانهها شمع یا شعله آتش آویزان میکنند.
جشن نوروز ماه
مردم مازندران در اواسط مرداد ماه خورشیدی (مِرما گاهشمار مازندرانی) جشنی به نام نوروز ماه دارند وقتی که اولین محصول برنج زودرس رسید بعد از جمع آوری و درو با همان برنج غذا درست میکنند و درخارج از روستا جشن پایان کار میگیرند. این مراسم دست مانند سیزده به در است و اعتقاد دارند که این روز را حتما" باید بیرون از روستا به سر برد در واقع این جشن یک نوع سپاسگزاری به درگاه خداوند است
باز هفت سین سرور
ماهی و تنگ بلور
سکه و سبزه و آب
نرگس و جام شراب
باز هم شادی عید
آرزوهای سپید
باز لیلای بهار
باز مجنونی بید
باز هم رنگین کمان
باز باران بهار
باز گل مست غرور
باز بلبل نغمه خوان
باز رقص دود عود
باز اسفند و گلاب
باز آن سودای ناب
کور باد چشم حسود
باز تکرار دعا
یا مقلب القلوب
یا مدبر النهار
حال ما گردان تو خوب
راه ما گردان تو راست
باز نوروز سعید
باز هم سال جدید
باز هم لاله عشق
خنده و بیم و امید
عاشق چه در وصال و چه در فراق انزوا طلب است. واز دیگران دوری می جوید و حضور آن ها را مزاحم و ملال آور می یابد. در آرزوی آن است که همیشه خلوت خود را با معشوق از وجود اغیار خالی سازد. یعنی در وصال همیشه خلوت با او را می طلبد و در فراق خلوت با یاد او را.
اشک هایم آبی اند
از بس به آسمان نگریسته و
گریسته ام
اشک هایم زردند
از بس خواب سنبله های زرین را دیده و
گریسته ام
بگذار مردم به تفرج بروند
عاشقان به جنگل ها
و دانشمندان به آزمایشگاه ها
اما من
به دنبال یک تسبیح
و یک صندلی کهنه خواهم گشت
که چونان پیش تر ها
دربان دروازه اندوه خود باشم
پی نوشت: ۱) همه می گویند نمی شود! پس بهتربجای مشورت با همگان دربان دروازه....
۲)راستی تبریک به مانگ و تبریک به خودم برای همکاری مجدد در کنار هم
۳)تشکر از خانم مریم فدایی بابت شعر زیبایشان.