ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آدم !هرکاری میکنه نمیتونه احساساتش رو روی کاغذ بیان کنه!
گاهی دلم میخواد .../
ببینم ؟ میشه روی کاغذ فریاد زد ؟
کاش میشد فریاد رو نوشت / تا خالی شه هرچی که داره اذیتت میکنه !
چقدر بی روحه احساساتم؛
چقدر امروز حالم گرفته ست !
چرا؟
شاید از نادیده گرفته شدن بدم میاد!
اما...
چرا ؟ من که نادیده گرفته نشدم !
پس...؟
پس چرا؟!ناراحتم!!
اّه...!چه حس بدیه!!
دوست دارم وجود داشته باشم؛
دوست دارم وجودم رو حس کنم !
پس چرا چیزی حس نمی کنم؟
فریاد...
فریاد...
چرا باز سنگینم؟!!
خسته ام باید بخوابم /
اما وقتی میخوابم سنگین تر میشم؛
پس چیکار کنم؟
احساس میکنم که چیزی کم دارم...
اما...!چی؟
نمیدونم!!
چشام خسته است /
چرا اینقدر اطرافم تاره؟
بزار چشمام رو ببندم...!
سلام
جالب بود
خودت نوشتی؟
نه فکر نکنم
فکر کنم یه بار با سینا به سایت شما سر زده باشم برای خیلی وقت پیش میشه گفت ولی چیز خاصی یادم نمیاد که کاری کرده باشم
میتونه جالب باشه
از این به بعد سعی می کنم بیام سر بزنم به وبلاگتون و نظر بدم
شما هم سر بزنید به وبلاگ فرح آباد
چشم حتما
حتما ندیدیت
موفق باشید
چشمت بی بلا
پوچ گرایی نعشه ام می کند ...
متنت جالب بود مارال جون...
G0o0o0D LuCk
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید رفیق
اونوقت ببین اگه همه چی عوض نشد؟!
دلم می خواد بخوابم...................
فقط همین!
منم همین!