ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قلم را حرمتیست که دیگر دل شکسته ی ما را بدان پایبندی نیست .
باد می وزد و شاخه ها را تکان می دهد ،
موج می آید ، و کودکان قعله های خود را خراب می کنند و از نو می سازند ،
کودکان فرار نمی کنند و تنها می خندند،
پرنده ای خسته از پرواز در زیر شرشر باران سکوت می کند ،
پرنده ای دیگر در اشتیاق پرواز درون قفس زیر باران غلغه ای براه می اندازد.
باد تندی می وزد و شاخه ها را می شکند ،
کودکان در وحشت گم شدن گریه می کنن ،
پرنده ای آتش می زند خود را برای بقا ،
ماهی کوچک عاشق هوا می شود.
خاکستری بجا مانده - قعله های نیمه سازه،رها شده – جسد ماهی کنار ساحل می پوسد،
فردا باد آرامی می وزد و شاخه های که سالم مانده اند می رقصند .
من در بین اینها ایستاده ام .
سلاااااااااااااااااااام

خوشمل بود رفیق!!!!
به خصوص آخرش که میگه من در بین اینها تنهاایستاده ام!!!!
ببخشید که بعضی اوقات کم پیدا میشم
نمیدونم چرا بیشتر اوقات بلاگتون بالا نمیاد
به هرحال ما شرمنده ایم
فعلا...
من در میان کودکان وحشت زده ایستاده ام.در پی آرامش ناپایدار.
ساحل چقدر دلتنگ است . از برای آرامش ما آفریده شده است . و تو از برای آرام کردن کودکان.
فوق العاده بود
واقعا ممنونم ...
:)
خوب حالا الان حتما فرح آبادی پیاممو خوندی بجواب!!بای بای تا شنبه
mahroO dg.....!akhareshe
b del nagir
ببین شقایق اس ام اس که نمی نویسی مثل آدم تایپ کن میدونی بدم میاد
خب حالا!باشه!بی اعصاب
از این به بعد...