مانگ

به معنی ماه

مانگ

به معنی ماه

رویا

باز من ماندم و خلوتی سرد

خاطراتی ز بگذشته ای دور

یاد عشقی که با حسرت و درد

رفت و خاموش شد در دل گور

 

روی ویرانه های امیدم

دست افسونگری " شمعی افروخت

مرده ای چشم پر از آتشش را

از دل گور بر چشم من دوخت

 

ناله کردم که ای وای " این اوست

در دلم از نگاهش " هراسی

خنده ای بر لبانش گذر کرد

کای هوسران " مرا می شناسی

 

قلبم از فرط اندوه لرزید

وای بر من که دیوانه بودم

وای بر من " که کشتم او را

وه که با او چه بیگانه بودم

 

او به من دل سپرد و به جز رنج

کی شد از عشق من حاصل او

باغروری که چشم مرا بست

پا نهادم به روی دل او

 

من به او رنج و اندوه دادم

من به خاک سیاهش نشاندم

وای بر من خدایا " خدایا

من به آغوش گورش کشاندم

 

 

در سکوت لبم ناله پیچید

شعله ی شمع  مستانه لرزید

چشم من از دل تیرگی ها

قطره اشکی در آن چشم ها دید

 

همچو طفلی پشیمان دویدم

تا که در پایش افتم به خواری

تا بگویم که دیوانه بودم

می توانی به من رحمت آری

 

دامنم شمع را سر نگون کرد

چشم ها در سیاهی فرو رفت

ناله کردم مرو صبر کن " صبر

لیکن او رفت " بی گفتگو رفت

 

وای بر من " که دیوانه بودم

من به خاک سیاهش نشاندم

وای بر من که من کشتم او را

من به آغوش گورش کشاندم .

  

فروغ فرخزاد ٬تهران-مرداد ماه 1333

 

نظرات 8 + ارسال نظر
مصطفی یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ http://www.farahabad.tk

سلام
شعر جالبی بود
دلمان گرفت

حس عجیبی داره این شعر!

شقایق دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:33 ب.ظ

به خدا غنچه ی شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله ی آه شدم صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید....

عزیزم ما میتونیم دوباره غنچه ی شادی باشم!
فقط باید از اینجا بریم!

اینجا ستاره ها همه خاموشند
اینجا ٬فرشته ها ٬همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم٬
بیقدر تر زخار بیابانند!

فائزه سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ق.ظ

نخییییییییییییییرم نه ستاره خاموشه نه فرشته ها گریانند مارال من کی گریان بودم؟؟؟؟؟؟؟/
اوووووووووووووووووووف شعرای شقا رو دوووووست دارم قربونش برم همش مورد داره...........

عزیزم تو نتنها هیچ وقت گریان نیستی مارو هم خندان میکنی!

ادی پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ب.ظ http://eddycool.blogfa.com

سلااااااااااااااااام
به به...چه شعری!!!!
دوست داشتیم
من واقعا با خودم درگیری دارم...
آخر نفهمیدم از فروغ خوشم میاد یا نه!!!!
این یکی که خیلی توپ بود!!!!

مومو جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ق.ظ http://mo-mo.blogsky.com

داستانم بود...

anooshiravan جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:31 ق.ظ

آیا دوباره روی لیوان ها خواهم رقصید؟
آیا دوباره زنگ در مرا بسوی انتظار صدا
خواهد برد؟

شقایق چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ق.ظ

دیدی مارال؟
اینو با حسش بت گفتم نوشتی رو فائزه تاثیر گذاشت!
ژسریم روحش لطیفه

بله تازه میفهمم که حتی بانوشته هم احساسات منتقل میشه!

راستی ساعت چنده؟
ببینم این موقع تو اینترنت چیکار میکنی؟

شقایق یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ق.ظ

مارال!
اومدم به مطلبای قبلیتون بسرم حالم گرفته شد!
من با این شعر خاطرهی بدی دارم ماااااااااارال!


میدونم عزیز اون موقع اینو واسه تو گذاشته بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد